مختصر اینکه، دیدگاه ی امام خمینی (س) هرگز جدا از دین نیست. افکار ایشان یک جایگاه خاص و مهمی دارد. سرچشمۀ سعادت دنیوی و اخروی، و منبع احکام ظاهری، باطنی، مادی و معنوی، دین است؛ و به طور کلی دین، مسئول بیان همۀ حقایقی است که مربوط به سعادت انسان می باشد.

سید حسن خمینی

در دهه های پایانی قرن بیستم، یعنی در سال 1979 میلادی، شکل گیری انقلاب اسلامی با ویژگیهای منحصر به فرد خود، تعریف جدیدی از انسان، جامعه و جهان ارائه داد. انسان دو بعدی، با اعتماد و تکیه بر جنبه های معنوی خود و با تأکید بر حکومت ی مبتنی بر دین و با مد نظر قرار دادن ارزشهای اخلاقی و عرفانی، در آخرین انقلاب میلیونی چنان نقشی را ایفا کرد که به لحاظ دارا بودن خصوصیات بارز، از نهضتها و انقلابهای دیگر متمایز است. در حقیقت سایر انقلابها به سبب برتریهای مادی خود، اصالت و ماهیت خود را در نفی ارزشهای و معنوی و دوری از دین و مذهب می دانستند و دین و اهداف و اصول دینی را عامل عقب ماندگی ملتها، و آزادی انسانها را مرهون دوری از مذهب و آداب و سنن مذهبی تصور می کردند. در مقابله با چنین افکار و عقایدی، در اواخر این قرن، انقلابی به وقوع پیوست که ریشه در مبدأ وحی و ارزشهای برخاسته از آن، و تأکید بر دین و پایه های عقیدتی آن داشت. این انقلاب در عرصۀ نظریه های مختلف، تئوری جدیدی را ارائه داد.

بنیانگذار این تئوری جدید که این نهضت عظیم مردمی را رهبری می کرد، از متن یک محیط دینی قیام نموده و خود، یکی از علمای برجستۀ دینی و از فقهای ممتاز بود. انقلاب اسلامی ایران با روش پر افتخار خود نشان داد که دین و مذهب به معنای واقعی خود، نه تنها افیون توده ها نیست، بلکه بیشترین توانایی را برای اصلاح جامعه و تاریخ بشری دارد.

در اینجا یک سؤال مهم و اساسی به ذهن انسان خطور می کند و آن اینکه، رمز این ویژگی مهم انقلاب اسلامی ایران چیست؟ چرا که تفکر دینی و نتایج معنوی آن، چنان طوفان عظیمی به پا کرد که نه تنها بر ایران و عالم اسلام، بلکه در تمام روابط جهانی و نقاط مختلف دنیا تأثیرات عمیقی ایجاد کرد.

پاسخ این سؤال را می توان در نقش معجزه آسای اندیشۀ دینی و نتایج معنوی آن جستجو کرد؛ چرا که انقلاب اسلامی ایران برخلاف انقلابهای ی ـ اجتماعی دیگر، یک انقلاب تاریخی است. هدف جنبشهای ی، فقط ریشه کن کردن قدرتهاست و هدف اصلی تحولات اجتماعی، جایگزین کردن جامعۀ انقلابی با جامعه ی ـ اجتماعی دیگر است، در حالی که انقلابهای تاریخی بر فلسفه و تفکر انقلابی خارج از مرزهای زمان و مکان تأکید دارد. حقیقت این است که انقلابهای تاریخی به این دلیل که حامل پیام جامعی هستند به آنها انقلابهای ماورای زمان و مکان و قوم» می گویند. پیام انقلاب اسلامی در حقیقت مخالف انقلاب فرانسه بود؛ در نتیجه پیامد آن دو انقلاب، با یکدیگر اختلاف داشت. پیام انقلاب اسلامی، پیام دیانت، ایمان کامل، معنویت، نجات و رهایی از ظلم و ستم بود که مبارزه با بی عدالتیها، رشوه خواریها و در نتیجه هلاکت و نابودی دشمنان دین و آزادی را با خود به همراه داشت. این پیام برای همۀ انسانها، نسلها، همۀ زمانها و مکانهای تاریخ می باشد.

امام خمینی (س) می فرمایند: برای من مکان مطرح نیست. آنچه مطرح است مبارزه بر ضد ظلم است. هر جا بهتر این مبارزه صورت بگیرد آنجا خواهم بود. 

[1]

 امام خمینی (س) احیاگر تفکر دینی

اسلام همانند دیگر ادیان الهی، همیشه در معرض تحریف و تخریب جاهلان و دشمنان مخالف پیشرفت و ترقی بوده است و خواهد بود. کاملاً واضح است که هر فلسفه، بویژه تفکر دینی، با قدرت اندیشه و ترویج آن به همان اندازه که در صورت اجرای صحیح و کامل، اصلاح کننده است، حالت تحریف شدۀ آن باعث هلاکت و نابودی و بردگی می شود. در عرصۀ تفکر اسلامی دیدگاه امام خمینی (س)، ریشه ها و بنیادهای فکری انقلاب اسلامی، اصلاح و به دیگران ابلاغ شد. امام خمینی (س) عقیده داشتند که ت برگرفته از دین است و جهاد و انقلاب و پایه های آنها از بندهای مهم اصول اسلامی هستند.

با توجه به دیدگاه امام، جهاد علیه ظلم و ستم و استکبار و استثمار و بی عدالتیها، وظیفۀ شرعی هر مسلمان است. به تعبیر امام خمینی (س)، اندیشه و طرز تفکر اسلامی، ضامن حاکمیت و قدرت انسان در تمامی عرصه های مادی و معنوی است. امام در بازگرداندن و سوق دادن مسلمانان به سمت اسلام واقعی و اصیل، تلاشهای بسیار جامع و گسترده ای کردند. بر طبق نظر ایشان، اسلام ناب، اسلامی است که آگاهی، آزادی و عدالت اجتماعی را شامل باشد، دعوت به جهاد علیه استکبار و ظالمان در اسلام یک امر عمومی است. اسلام خالص، یعنی اسلام محرومان و مستضعفان و پابرهنگان؛ و اسلام امریکایی، اسلام ستمگران و مستکبران است. امام خمینی (س) اسلام حقیقی را احیا کردند و روح آن را نه تنها در رگ و پی ملت و جامعۀ ایران، بلکه در سراسر جهان اسلام گسترش دادند؛ و بدین ترتیب انقلاب اسلامی شکل گرفت و ماهیت یافت.

پایه و اساس احیای تفکر دینی، کوشش برای ترویج دین در کل جامعه است و چیزی جز آن نیست. همچنین احیای دین باعث هوشیاری و بیداری متدینین و برپایی یک نهضت مردمی اجتماعی برای از بین بردن ظلم و ستم و بی عدالتیها، و برپایی عدالت و انصاف در شئونات مختلف زندگی می شود.

بر طبق نظر امام خمینی (س) دین، مسئول هدایت و ارشاد انسانها در تمام جنبه های مختلف زندگی آنهاست. ایشان جدایی دین از ت را باعث زوال دین واقعی و اصیل می دانند؛ چرا که این اندیشه در حقیقت از جانب مستکبران جهانی، استثمارگران کشورهای اسلامی، حکومتهای وابسته و غربزده و گماشته های رشوه خوار و خودفروش شیوع و گسترش یافته است. حضرت امام خمینی (س) در این باره می فرمایند:

این را که دیانت باید از ت جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و ی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کرده اند. این را بی دینها می گویند؛ مگر زمان پیغمبر اکرم (ص) ت از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده ای بودند و عدۀ دیگر تمدار و زمامدار؟. این حرفها را استعمارگران و عمال ی آنها درست کرده اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعۀ مسلمانان برکنار سازند، و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا کنند. در این صورت می توانند بر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت کنند. منظور آنها همین است. 

[2]

مختصر اینکه، دیدگاه ی امام خمینی (س) هرگز جدا از دین نیست. افکار ایشان یک جایگاه خاص و مهمی دارد. سرچشمۀ سعادت دنیوی و اخروی، و منبع احکام ظاهری، باطنی، مادی و معنوی، دین است؛ و به طور کلی دین، مسئول بیان همۀ حقایقی است که مربوط به سعادت انسان می باشد.

از سوی دیگر، اسلامی که مبلّغ آن امام خمینی (س) هست، دینی است که شایستگی و صلاحیت هدایت و ارشاد مردم را در شئونات مختلف زندگی آنها به طرز معقول و خردمندانه ای ثابت می کند و توانایی سنجش ظرفیت مردم و حفظ منافع موجود را دارد. امام خمینی (س) به عنوان یک اندیشمند آگاه و مردم شناس هر گونه کج اندیشی و انحراف را باطل، و آن را مانع رشد و ترقی ی و اجتماعی دین می دانند. ایشان پایۀ اجتهاد اصیل را بنا نهادند که این مسأله گره گشای بسیاری از مسائل و مشکلات مربوط به شناخت واقعیات و حالات عینی و عناصر زمان و مکان شده است.

امام خمینی (س) دین را به عنوان یک نظام جاویدان و نجاتبخش می شناسند، دینی که به عدالت، آزادی و استقلال و خودمختاری دعوت می کند؛ نه خلاف آنها. امام از اسلامی سخن می گویند که پاسدار حقوق اساسی مردم، حافظ و امین مکارم انسانی و حامی آزادی و عدالت اجتماعی است و این خود یکی از بهترین ویژگیهای اسلام در صحنۀ ت است که به جای مقابله با حقوق طبیعی انسانها، نگاهبان و خواستار آن است. امام در این باره می فرمایند: و مطمئن باشید آنچه صلاح جامعه است، در بسط عدالت و رفع ایادی ظالمه و تأمین استقلال و آزادی و جریانات اقتصادی و تعدیل ثروت به طور عاقلانه و قابل عمل و عینیت، در اسلام به طور کامل می باشد و محتاج به تأویلات خارج از منطق نیست. 

[3]

 امام خمینی (س) پیشوای راستین وحدت اسلامی

حضرت امام خمینی (س) به وحدت» و جهاد» مبتنی بر ایمان و ترویج آرمانها و مقاصد دینی اعتقاد راسخ داشتند و به وحدت» در عرصه های مختلف بخصوص وحدت عالم اسلام»، و جهاد» بویژه جهاد علیه نظام استکباری تأکید می ورزیدند. اگر چه مذهب تشیع در ایران نفوذ زیادی داشت و جوهر اصلی این انقلاب در پرتو این مکتب شکل گرفته بود؛ اما این انقلاب نه تنها یک الگو و نمونۀ کامل برای شیعیان بود، بلکه امواج خروشان این نهضت انقلابی، جهان اسلام را فرا گرفت و تمام نقشه ها و توطئه های دشمنان اسلام را نابود کرد و قلوب همۀ مسلمانان جهان را به سوی خود معطوف داشت؛ چرا که این انقلاب یک انقلاب اسلامی بود و در دامان مکتب روح افزایی چون اسلام پرورش یافته بود.

امام خمینی (س) در سخنرانیهای خود همواره مردم را به استقلال، آزادی و وحدت و اتحاد با یکدیگر دعوت می کردند. بخصوص به اتحاد و برادری با یکدیگر برای نجات و رهایی از استکبار و استثمار و زمین داران داخلی اصرار می ورزیدند؛ و آن را امری ضروری می دانستند. ایشان در این باره می فرمایند: اگر مسلمانان به دستورات اسلامی رفتار کنند و وحدت کلمۀ خود را حفظ نمایند و از اختلاف و تنازع که مایۀ شکست آنهاست دست بکشند، در سایۀ پرچم لا اله الاّ اللّه» از دشمنان اسلام و جهانخواران مصون خواهند شد، و دست شرق و غرب را از بلاد عزیز مسلمین قطع خواهند کرد، زیرا هم عدۀ اینها فزونتر و هم ذخایرشان بی پایان است. و از همه بالاتر قدرت غیرمتناهی خداوند پشتیبان آنان است، و قدرتهای بزرگ به اینان محتاج هستند.

[4]

از نظر امام خمینی (س) وحدت» معنای وسیع و گسترده ای دارد. به طور کلی، اتحاد مسلمانان و مستضعفان برای حصول ترقی و کمال و اهداف جامع دین و مهمتر از همه، اتحاد امت اسلامی علیه مستکبران جهان در صورت توجه به اصول مشترک و آرمانهای جوامع مسلمان، امکانپذیر خواهد بود. از دیدگاه امام خمینی (س) تلاش و کوشش اسلامی، زمانی به ثمر می نشیند که تمام گروهها و طبقه ها به دو رکن مهم و اساسی؛ یعنی اسلام» و وحدت» پایبند باشند؛ و در این مسأله با یکدیگر همدل و همصدا باشند. به نظر امام این دو عامل نقش بسیار مهم و اساسی را در نجات و رفاه امت اسلامی دارد. از رهنمودهای امام کاملاً واضح است که با در نظر گرفتن اختلافات مذهبی در امت اسلامی، درخواست اتحاد، اتحاد عقاید و مذاهب نیست؛ بلکه هدف اصلی ایشان، اتحاد ی امت واحدۀ اسلامی است که این اتحاد با عمل به مشترکات مسلکها و اصول کلی دین حاصل می شود.

نکتۀ مهم دیگر در تئوری و مکتب عملی امام خمینی (س) ـ که از اهمیت ویژه ای برخوردار است ـ این است که اتحاد برای حصول مقاصد ی انقلاب اسلامی، یک تأکید یا حربۀ مصلحتی نبود، بلکه تأکید این شخصیت بزرگوار بر وحدت کلمه» به مفهوم کامل دینی بود؛ چرا که ایشان محفوظ و مصون ماندن از هر گونه اختلاف در جامعه و امت اسلامی را یک وظیفۀ شرعی و الهی تصور می کردند.

 امام خمینی (س) مجاهد طلایه دار جنگ با استکبار

یکی از مهمترین و بارزترین مراحل نهضت، جهاد علیه ظلم، بی عدالتی، استثمار و تبعیض رفتاری است که حضرت امام برای مبارزۀ با آن در سطح جهان بخصوص عالم اسلام، عزم خود را جزم کردند. ایشان تمام توان خود را به کار بردند تا پرده از حقیقت و ماهیت شبکۀ جامع نظام استکباری و استعماری جهانی بردارند؛ و توطئه های بیشرمانه و شیطانی آنها را ـ که در گذشته و حال بر ملت مظلوم و محروم و مستضعف روا می داشتند ـ رسوا کنند. ایشان در این راستا می فرمایند:

سازش با ظالم، ظلم بر مظلومین است، سازش با ابرقدرتها، ظلم بر بشر است. آنهایی که به ما می گویند سازش کنید، آنها یا جاهل هستند یا مزدور. سازش با ظالم، یعنی اینکه دست ظالم را باز کن تا ظلم کند. این خلاف رأی تمام انبیاست.

[5]

امام به خوبی می دانستند که مستکبران جهانی با شبکه های گسترده و وسیع خود، تمام دنیا را احاطه کرده به طوری که باور نجات و رهایی از زیر سلطۀ آنها برای محرومان و مستضعفان سخت و دشوار شده بود. ملتهای برده و مستضعف، گویا ظلم و بی عدالتی را تقدیر قطعی و مسلّم خود می دانستند و بردگی و اسارت در حیطۀ قدرت مستکبران جهان را به عنوان یک ضرورت مهم برای بقای زندگی خود و جامعه پذیرفته بودند. امام می دانستند که باید قبل از هر چیز ملل محروم را از خواب غفلت بیدار کنند و آنها را از یأس و ناامیدی شدید نجات دهند؛ و این کار فقط با تحقیر نظام استکباری و استعماری ممکن بود. باید به مستضعفان و جهان اسلام نشان داده می شد که نه تنها خلع سلاح شدن در برابر استعمار، آخرین راه حل نیست، بلکه غلبۀ کامل بر نظام استکباری هم ممکن است. بنابراین، امام خمینی (س) از همان آغاز قیام خود، علیه امریکا و شبکه های ابرقدرت جهان فریاد برآوردند و اهداف و آرمانهای والای خود را به طور واضح و آشکار بیان کردند. امام با جهاد خود این درس را به ملل مظلوم بخصوص مسلمانان دادند که تنها راه نجات و آزادی محرومان، جهاد علیه استکبار و مستکبران است. امام خمینی (س) محرومان و مستضعفان را برای گرفتن حقوق پایمال شدۀ خودشان بیدار کردند و آنها را به حفظ آبروی ملی و اسلامی خود دعوت نمودند. امام  خمینی (س) می فرمایند: خواهران و برادران عزیز! در هر کشوری که هستید از حیثیت اسلامی و ملی خود دفاع کنید؛ و بی پروا در مقابل دشمنان خود، یعنی امریکا و صهیونیزم بین المللی و ابرقدرتهای شرق و غرب، بدون هیچ ملاحظه ای، از ملتها و کشورهای اسلامی دفاع کنید؛ و مظالم دشمنان اسلام را برملا کنید. . و هوشیارانه نقشه های شوم جهانخواران بین المللی را ـ که در رأس آن امریکاست ـ افشا کنید. 

[6]

از سوی دیگر، امام خمینی (س) فرهنگ جهاد و شهادت را در بین مسلمانان و مظلومان جهان فروغ بخشیدند و به آنها باوراندند که باید علیه ظلم و ستم مبارزه کنند و در برابر آن تسلیم نشوند و حقوق پایمال شده و از دست رفتۀ خود را از آنها بگیرند. ایشان می فرمایند: من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضۀ دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.  قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه وتنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می دهد. 

[7]

از طرفی، جهاد علیه شبکه های استعماری، و موضع غیر متزل و استوار امام، لرزه به اندام نظام استکباری و طرفداران آنها انداخت و نور امید، ایمان، آزادی و پیروزی را در دل مستضعفان، ناامیدان و تحقیرشدگان تاریخ روشن کرد؛ و این همان معیار جاذبه و دافعۀ شخصیت حضرت امام خمینی (س) است.

نظام مستکبران جهانی تمام توان و قدرت و تجهیزات و تسلیحات خود را به کار گرفت و به تحریف افکار و آرمانهای امام راحل پرداخت. از سویی، موجی از آزادی، استقلال، حق طلبی، آرمان گرایی و نجات از ظلم و ستم استکبار در دل و جان مردم محروم و مستضعف جهان به خروش آمده بود و مسلمانان در پی حرکت به سوی حصول شخصیت و آبروی انسانی و اسلامی خود، رمز آزادی و استقلال را یافته بودند و به این باور رسیده بودند که این نعمتها مرهون اطاعت و پیروی از اسلام و اخلاق اسلامی و در پرتو جهاد علیه مخالفان عظمت، ترقی و سربلندی ارزشهای انسانی می باشد. آنها دریافتند که باید همیشه آماده باشند و در این راه هیچ ترس و واهمه ای را به دل راه ندهند. در حال حاضر، غرب به عنوان نگاهبان فرهنگ استکباری، با تمام توان و قدرت خود در برابر اسلام ایستاده است و به اسلام و مسلمانان به چشم دشمنان اصلی خود می نگرد؛ اما ملل مسلمان هم درس خوبی از امام آموخته اند و آن اینکه آنها می توانند با ایمان کامل، اتحاد و ایثار، عمارت بلندبالای استکبار و استثمار را فرو ریزند؛ و بر ویرانه های آن، بنای با شکوه آزادی و عدالت اجتماعی را استوار سازند.

در اینجا بحث خود را با نظریه های فقهی و عرفانی امام خمینی(س) دربارۀ تشکیل انقلاب اسلامی ایران ادامه می دهم.

 ارکان فقهی انقلاب اسلامی

انقلاب اسلامی ایران را از هر زاویه ای که بنگریم، یک انقلاب خالص و ناب اسلامی است که تکیه بر دو رکن مهم و اساسی، یعنی اسلام گرایی» و ارزشهای اسلامی» دارد. انقلاب ما به خاطر رهبری منحصر به فردش مبتنی بر فقه اهل بیت رسول الله (ص) است. این انقلاب در حقیقت انقلابی است که بنیادش بر فقه مکتب شیعه و علم کلام استوار است. برای بنده خیلی سخت است که در حضور اساتید محترم خود و دیگر دانشمندان و علمای بزرگوار از فقه بحث کنم؛ اما احساس می کنم که جا دارد در این سمینار علمی به جای بحث در مورد مسائل سطحی و ظاهری از مسائل اساسی انقلاب از دیدگاههای عمیق و پایه های اصلی آن صحبت شود.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، مرحوم علامه  خراسانی، اصول فقه را در کتاب نفیس خود کتاب الاصول تحریر فرمودند. ایشان یکی از بهترین علمای اصول فقه شیعه و از شاگردان مرحوم شیخ انصاری که یکی از بنیانگذاران علم اصول فقه و از احیاگران سنتهای جدید در علم اصول هستند، می باشند. همچنین ایشان از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بودند که با فتوای تاریخی خود، قرارداد میان ایران و انگلستان را منسوخ کردند. مرحوم خراسانی از اصطلاحی استفاده کردند که بعدها اثرهای عمیقی بر علم اصول گذاشت. ایشان چهار گونه حکم بیان فرمودند: حکم اقتضایی، حکم انشایی، حکم فقهی و حکم تنجّزی»

حکم اقتضایی، یعنی ضرورت حکم و عبارت از دلیل است؛ به عنوان مثال، می توان گفت که نماز یکی از احکام الهی است که در آن یک دلیل و مصلحت خاصی نهفته است؛ بنابراین، حکم نماز را اقتضایی گویند. این مصلحت یا دلیل، در حقیقت اعتقاد مذهب شیعه را اثبات می کند که تمام احکام، بر اساس مصلحت یا دلیلی آمده است. این را اینگونه هم می توان بیان کرد که هر آنچه خدا بر بندگانش واجب کرده است به خاطر حکم اقتضایی در آن یک مصلحت شخصی نهفته است، و اگر کسی از کاری نهی شد به دلیل حکم اقتضایی در آن مفسده ای وجود دارد.

نوع دوم، حکم انشایی است و زمانی این حکم اطلاق می شود که مولا بر بندۀ خود به خاطر مصلحت یا مفسده ای به طور انشایی به انجام دادن یا ندادن کاری، امر می کند و غیره.

نوع سوم، حکم فقهی است؛ یعنی آنچه که فقه بر بنده (عبد) جاری می کند. هنگامی که مولا بر بندۀ خود به انجام دادن فعلی تأکید می کند، این حکم بر بنده فقه است. بنابراین، بنده مطیع انجام آن فعل می شود.

نوع چهارم، حکم تنجّزی است. هنگامی که بنده حکم را می داند باید آن را به جا آورد. این تقسیم بندی باعث اختلاف شدید در نظریات مختلف شده است. شاگردان برجستۀ مرحوم خراسانی، مرحوم نائینی، مرحوم آقا ضیاء عراقی، مرحوم ابوالحسن اصفهانی، مرحوم  و مرحوم اصفهانی دربارۀ این موضوع خیلی بحث کرده اند که بعضی موافق آن بوده اند و برخی در آن اشکال کرده اند. خود مرحوم آیت اللّه  امام خمینی (س) در آثار علمی خود با آن اختلاف کرده اند. با وجود بحث و مباحثۀ بسیار وسیع و گسترده بین فقها و علما، این تقسیم بندی تأثیرات عمیقی بر اصول علم شیعه گذاشته است. ما بدون بحث کردن در صحیح یا غلط بودن این گفتگو و بدون نقل نظر علمای بزرگ به آثار عمیقی که به خاطر این تقسیم بندی مترتب شده است، اشاره می کنیم:

همان طور که بیان شد، حکم در مرحلۀ سوم واقع می شود و برای حکم، تنجّز شرط است؛ یعنی حکم در حق بنده فعلیت پیدا می کند. اگر بنده آن حکم را بداند و شعور این تکلیف را حاصل کند، در این صورت حکم بر او منجز خواهد شد؛ یعنی اطاعت کردن آن، ثواب؛ و انجام ندادن آن، باعث عذاب خواهد بود. آن حکم بعد از درک شعور و آگاهی منجز خواهد شد. 

علما می گویند تنجّز، در حقیقت تکلیف و وظیفه است، فایدۀ آن بر جاهل و عالم هنگام اطلاق حکم حاصل می شود؛ به این دلیل که احکام برای جاهل و عالم مشترک است؛ یعنی همان طور که عمل کردن فعل بر عالم ضروری است، همین طور هم عمل به تکلیف و وظیفه بر جاهل لازم است؛ اما تفاوت بین جاهل و عالم، در درک منجز شدنِ حکم است. عالم، منجز شدن حکم را درک می کند؛ ولی جاهل، بجز آگاهی در به جا آوردن فعل، چیزی نمی داند. در آخر این بحث، به نتیجه جالبی می رسیم؛ به عنوان مثال، شخصی نمی داند که آیا می تواند علم تکلیف (حکم) را حاصل کند یا نه؟ فرض می کنیم که می داند این سیب حکمی دارد؛ اما نمی داند که آیا این حکم واجب است یا حرام؟ فقط می داند که سیب یک حکم دارد و نمی داند اگر برای تحقیقِ این حکم کوشش کند، می تواند به آن برسد یا نه؟ در این موقع اطلاق آن بر جاهل و عالم بر اساس فعلیت خواهد بود و هر دو در این حکم برابر هستند. برای چنین شخصی که در نوعیت مذکور شک داشته باشد، حکم این است که احتیاط به جا آورد؛ و تا جایی که می تواند دربارۀ آن تلاش کند، تحقیق کند و به دنبال مصلحت یا مفسدۀ آن حکم باشد.

فقها در اصطلاح می گویند که برای اشتغال یقینی، برائت یقینی ضروری است. شخصی که می داند وظیفۀ او برای ادای یک فعل، اشتغال است، آیا از این حکم می تواند به این شعور و آگاهی برسد که تنجّز کردن یا نکردن هم برای او مقدور است؟ در نتیجه، بر اساس فطرت موجود در عقل و حکم (مفسده یا مصلحتی که مظهر فکری آن است) اشتغال یقینی حاصل می کند؛ یعنی وظیفه و تکلیف او بر اساس اشتغال است و بر او واجب یقینی می شود؛ اما آیا او نجات یافته است یا نه؟ و آیا وظیفۀ خود را به طور کامل ادا کرده است یا نه؟ در این مسأله باید احتیاط کرد؛ و این اولین بحث ما در این باره بود. البته مطالب بسیاری در این باره گفته اند و نوشته اند. مرحوم حاج محمد اصفهانی بحث مفصلی دربارۀ موضوع اصول فقه به رشتۀ تحریر درآورده است. من در اینجا آن را به صورت مقدمه ای برای اصل بحث خود مطرح کرده ام.

و اکنون قدرت، چه حکمی دارد؟ آیا قدرت (توانایی، صلاحیت) برای حکم، شرط است؟ اکثر فقها روی این حرف اتفاق نظر دارند که قدرت (صلاحیت انجام دادن)، شرط اساسی برای فعلیت است؛ یعنی اگر بنده (عبد) صلاحیت نداشته باشد، فعلِ انجام دادن هم از او بعید است. بر این اساس می گویند که احکام فقط برای قادرین می باشد. بنابراین، می توانیم بگوییم که اگر خداوند متعال حکمی را در مرحلۀ اقتضایی می فرماید برای قادر و عاجز یکی است؛ در مرحلۀ انشایی هم برای هر دو یکسان است؛ اما در مرحلۀ فعلیت، عاجز مستثنا و فقط قادر مأمور است. در واقع در مرحلۀ تنجّز هم، قادر بودن لازم است و تنجّز مخصوص قادرین است. تمام فقها صلاحیت و قدرت را شرط ادا کردن 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها